هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
سال را با هموطنانمان در ایران شمالی نو کنیم
ایران شمالی را به ایران بزرگ برگردانید! / محمدحسین جعفریان
«این زباله را از سرت بردار!» این جمله را «فاضله مراد آوا» معاون مدرسه شماره 252 در منطقه «صابونچی» باکو با فریاد خطاب به دانشآموزان محجبه مدرسهاش میگوید. آنها به گریه افتادهاند اما او از تحقیرشان دستبردار نیست و به فحاشیاش نظیر روزهای دیگر ادامه میدهد. جرم این دانشآموزان رعایت حجاب در کشوری است که 95 درصد ساکنانش مسلمان و بیش از 86 درصد آنها شیعهاند.
دولتمردان باکو در میان 16 کشوری که از شوروی سابق جدا شده و اعلام استقلال کردند، نخستین مملکتی بودند که اجازه دادند سفارت اسرائیل در پایتختشان دایر شود. آنها فرصتی تاریخی برای ایجاد مناسباتی عمیق و پرمنفعت با همسایه جنوبی خود داشتند؛ چراکه مردم آن دیار نیز از شوقی تاریخی برای این روابط برخوردار بودند. این مردم که با معاهده ننگین ترکمانچای بههمراه مناطق گسترده دیگری در شمال ارس از ایران جدا شده بودند، در هر فرصتی تمایل خود را برای پیوستن دوباره به ایران بزرگ نشان دادهاند.
در جریان نهضت مشروطیت و پس از جنگهای ایران و روس، همه ساکنان کرانه شمالی ارس شوق و شفعی وصفناشدنی برای پیوستن دیگرباره به سرزمین کهن خود داشتند. فرهیختگان آنها دست بهکار شدند و حتی رزمندگانشان پای به میدان نبرد نهادند. اما با شکست نهضت مشروطیت آمال آنان نیز بر باد رفت. پس از آن و طی جنگ جهانی اول نیز گروههایی از آنان بهویژه مردم «نخجوان» با امضای طوماری چند ده هزار نفری خواستار الحاق دوباره به ایران شدند. حیرتا که در آن ایام انگلیس در حمایت از روسها کار شکنی رذیلانهای کرد و از طرح این درخواست توسط دولت وقت ایران در مجمع سران کشورهای جهان جلوگیری نمود.
پس از سقوط نظام تزاری و استقرار کمونیستها در روسیه فرصت طلایی این مهم فراهم شد تا با ابطال عهدنامه ننگین ترکمانچای، کل سرزمینهای ماورای ارس به ایران بازگردانده شود. بهویژه آنکه یکی از وعدههای اصلی «لنین» لغو کلیه قراردادهای استعماری دوره تزاری از جمله گلستان و ترکمانچای بود. بیگمان پس از امضای این دو قرارداد شرمآور، بهترین زمان برای ملغی کردن آن همین ایام بود. با کمال تأسف در غفلت دوباره سران بیکفایت قجر بار دیگر این اقبال از دست رفت و بهجای ما، عثمانیها عمده این مناطق را عرصه تاخت و تاز و نفوذشان قرار دادند. در حقیقت شاهان نادان و خائن قاجار دو بار این بخشهای ایران را از دست دادند!
در آن روزگار یعنی در سال 1297 هجری خورشیدی (1918م) با رفتن تزارها حکومتی با نام جمهوری مستقل آذربایجان در ایالتهای «آران» و «شروان» تشکیل شد. همزمان گروهی از تهران برای بررسی روابط به باکو رفتند. دولتمردان این جمهوری نوپا در جلسات دوجانبه با قبول اینکه اصولا مناطق شمال ارس «آران و شروان» نام داشته و آذربایجان بهطور خاص به مناطق جنوبی ارس اطلاق میشود، حتی برای این نامگذاری عذرخواهی کرده و هدف از آن را نزدیکی به ایران و گذشته خود عنوان کردند. آنها پیشنهاد دادند که کشور نوپا بهصورت کنفدراسیون در ترکیب ایران قرار گیرد. با کمال تأسف آن روزها اوج فروپاشی قاجار و بیسر و سامانی ایران بود. بنابراین کسی این ماجرای مهم را پی نگرفت تا آنکه اژدهای کمونیسم کمکم از خواب بیدار شد و مرزهای آهنینش را بنیان نهاد. هفتاد سال بعد و در تاریخ دهم دیماه 1368 پس از فروپاشی شوروی بار دیگر ساکنان شمال ارس به امید پیوستن به ایران به پا خاستند. آنها بهطور گروهی بهویژه در منطقه «نخجوان» و در مرزهای جلفا، پلدشت و... پس از نزدیک به دو قرن جدایی از ایران، با مرزبانان روس درگیر شده و موانع مرزی را تخریب کردند و در هوای سرد زمستان خود را به رودخانه مواج ارس زدند و به ساحل جنوبی آمدند. مردمی که آن ایام در این سوی ارس در ایران شاهد این رویدادتاریخی بودند، هرگز آن را فراموش نمیکنند؛ دستهدسته مردان و زنانی که شناکنان به این سوی رودخانه میآمدند و در ابتدا به زمین میافتادند و خاک ایران را پس از دو قرن جدایی، میبوسیدند و میگریستند. بعضی از آنها تصاویری کهنه و قدیمی از امام خمینی (رحمتاللهعلیه) را بههمراه داشتند؛ تصاویری که معلوم بود سالهای سال در صندوقچهها و دور از دسترس برای چنین روزی و به امید چنین لحظاتی حفظ شدهاند. آنها با چشمانی اشکبار فریاد میزدند: «الله اکبر»، «لاالهالاالله»... نواهایی که هفتاد سال در گلوهایشان مانده بود. آنها هر از گاهی با هم بانگ برمیداشتند: «یاددان چیخماز ایرانیمیز» - ایرانمان را هرگز فراموش نمیکنیم-... و در این سو مرزنشینان کشورمان متحیر از این شوق و شور تاریخی به گرمی از آنان استقبال میکردند.
«آذربایجان از ایران نیست!» بله! آن همه را گفتم و اما حالا بشنوید از این شعار که گویا بر بیرقی بسیار بزرگ و در جریان مسابقه تیم «تراکتور سازی» با «الجزیره» امارات همین چند روز پیش در ورزشگاه «یادگار امام» تبریز توسط عدهای خائن به ایران و مردم مسلمان هر دو سوی ارس به اهتزاز درآمد. چنانکه گفتم آذربایجان در تمام سالهای اندک پس از جدایی از شوروی سابق یکی از مخوفترین رژیمهای دیکتاتوری را در منطقه و چه بسا در جهان داشته است. آنها با تمام همسایگان خود مشکل دارند. در غرب با ارمنستان که رسما بر سر منطقه «قره باغ» وارد جنگ شدند. به سبب میدان دادن به غرب و اسرائیل در خاک خود، بهشدت با روسها در شمال نیز دچار تنش شدهاند؛ بهطوری که مدعیاند روسیه سرگرم تحریک مردم شمال کشور برای جدایی از این جمهوری است. در شمالغرب با گرجستان هممرزند اما روابطشان با آنها نیز تعریفی ندارد. در جنوب نیز با ایران صدها کیلومتر مرز مشترک دارند اما از ابتدا سرِ دشمنی با ما داشتند. به منافقین پناه داده و مرتب شعارهای تجزیهطلبانه در مورد استانهای آذرینشین ما میدهند. عدهای را نیز سرسپرده خود کرده و با کمکهای غیر مستقیم سعی در تحریک آنها دارند. در شرق نیز آنها محدود به آبهای دریای مازندران هستند که به سبب نامعلوم بودن رژیم حقوقی این دریا، حدود و ثغور مرزهای آنان معلوم نیست و بنابراین در آن سو نیز وضع مبهمی دارند. با این شرایط تمام اتکای آنها به خارج از منطقه و بهویژه اسرائیل است؛ تا آنجا که عمده تروریستهای جاسوس صهیونیستها که در ترور دانشمندان هستهای کشورمان نقش داشتند، در این کشور آموزش دیده و از آنجا پول و امکانات گرفتهاند و یا به آنجا گریخته و آزادانه زندگی میکنند. پهبادهای اسرائیلی برای شناسایی، از مرزهای این کشور بهطور مداوم به آسمان کشورمان میآیند و در آخرین مورد آنها برای مواجهه با تهدیدهای خیالی داخلی و خارجی، نزدیک به یک و نیم میلیارد دلار سلاح از صهیونیستها خریدند. این رقم برای کشوری کوچک چون آذربایجان با درآمد اندکش بسیار سنگین و عجیب است.
اما مردم آذربایجان عمدتا شیعیانی معتقد و دیندارانی اصیلند. آنها در سالهای اخیر اعتراضات گستردهای علیه حاکمان دیکتاتور خود داشته و هربار به فجیعترین شکل سرکوب شدهاند. اما این قیام را پایانی نیست. دولتمردان باکو مدعیاند که این شرارههای انقلاب بهخاطر نفوذ ایران در آنجاست. بر این اساس با هرچه ردی از ایران داشته باشد، میجنگند. آنها تسهیلات تردد مرزی را بهطور یکطرفه لغو کردند. در صدا و سیمایشان مرتب علیه ایران تبلیغ میکنند تا آنجا که حتی داروهای وارداتی از ایران را دارای سم، کشنده و اعتیادآور معرفی کرده و ضدیت با ایران را از خردسالی در مدارس به کودکانشان میآموزند. اینها را برشمردم تا عمق این عداوت و فاجعه را بدانید. آنها در کتب درسی از مناطق آذرینشین کشورمان بهعنوان آذربایجان جنوبی و مناطق تحت اشغال ایران نام برده و این اراجیف را به دانشآموزانشان بهعنوان دروس رسمی میآموزند. حال آنکه به گواه تمام آگاهان و به گواه تاریخ، تمام کشور کوچک آنان با تاریخ بیست سالهاش بخشی از ایران شمالی بوده است.
این همه را برشمردم تا بگویم ما در برابر این شیطنتها متأسفانه سالهاست که فقط تماشاگریم. اگرچه ماجرای پردهنوشته « آذربایجان از ایران نیست» در مسابقه تراکتورسازی را مسئولان مربوطه تکذیب کردند، اما شعارهای عجیب عدهای اگرچه اندک و انگشتشمار را در مسابقات این تیم نمیتوان نادیده گرفت؛ شعارها و رفتارهایی که هر بار نیز تکرار میشود. آیا میلیاردها تومان از جیب مردم برای این تیم هزینه میشود تا عدهای فرصت فحاشی به ایران و دشمنی علیه آن را بیابند؟! تا عدهای بخواهند فرصت یابند کار ناتمام صدام را تمام کنند! غافل از آنکه دلیرمردان آذری ایرانزمین نظیر باکریها چنانکه دهان صدام را گل گرفتند، آنان را نیز در صورت ادامه شیطنتهایشان ادب کرده و سر جایشان خواهند نشاند.
قصد ادامه این ماجرا را ندارم. اما سخن آن است که بزرگان بهجای دعواهای بیحاصل و گاه پر از ضرر و دردسر، متوجه این خطرها باشند. بالاتر از آن به فکر بازگرداندن ایران شمالی به دامن ایران بزرگ باشند. چرا چینیها پس از یک قرن میتوانند هنگکنگ اشغالی را که با معاهدهای ننگین نظیر ما از دست داده بودند، دوباره پس گرفته و به خاک خود ضمیمه کنند، اما ما نمیتوانیم؟ چرا از طریق مجامع جهانی و در صورت لزوم راههای دیگر برای پس گرفتن مناطق ایران شمالی تلاش نمیکنیم؟ فرزندان ایرانزمین امروزه هیچکدم از آن قراردادهای استعماری و یکطرفه را معتبر نمیدانند و در صورت لزوم برای بازگرداندن خاک از دست رفته این سرزمین آماده فدا کردن جان خود هستند؛ بهویژه مناطق شمال ارس که مردم متقی آن در شوق پیوستن دوباره به ایران، قلبهایشان میتپد.
ناگفته نماند که دشمن از طریق حکومت دستنشانده باکو سعی در ایجاد مشکل برای ایران بزرگ دارد. اگر چه آنها در مناسبات بینالمللی رقمی بهشمار نمیآیند اما این اسرائیل است که به این شیطنتها دامن میزند؛ هم در بعد سختافزاری و هم نرمافزاری آن. حیرتا که به تازگی کتابی با نام «تاریخ آترو پاتن» [ آذربایجان باستان] به قلم «اقرار علیاف» توسط ناشری داخلی روانه بازار شده که سراسر تحریف تاریخ و منویات دولتمردان باکوست. بسیاری از رسانهها و حتی خبرگزاری فارس نیز این کتاب را معرفی کردند. باید هوشیار بود و جلوی این نکبت خزنده را گرفت. جالب است که بهتازگی یکی از مقامات آمریکایی هم از تجزیه آذربایجان حرف زده و این نشان میدهد که ماجرا از کجا هدایت میشود و چقدر جدی است! جالبتر آنکه حتی همه خدم و حشم ضدانقلاب نیز فریاد اعتراضشان از این سیاستها و شعارهای خیانتبار درآمده و مدعیانِ آن را تقبیح کردهاند. در آستانه نوروز که در تمام مناطق ایران بزرگ از بدخشان تا قلب ترکیه جشن گرفته میشود، خوب است رسانههای ما زبان حال ساکنان ایران شمالی باشند و آنان را در بند رژیم سفاک الهام علیاف تنها نگذارند؛ چرا که آنها نیز همپای ما سفرههای هفتسینشان را میچینند و «یا مقلب القلوب...» میخوانند