هایپر مدیا | مرکز جامع خدمات رسانه ها / نگارش روزنامه |
|
|
اندازه فونت |
|
پرینت |
|
برش مطبوعاتی |
|
لینک خبر | جابجایی متن |
|
نظرات بینندگان |
بررسی اندیشههای جان هیک در گفتوگو با دکتر محمد محمدرضایی
ای کاش هیک علامه طباطبایی را میشناخت/ جواد حیراننیا
دکتر محمد محمدرضایی، مدیر بخش فلسفه دین دانشگاه تهران در پردیس قم و سردبیر مجله «فلسفه دین» است که تاکنون چندین کتاب و مقاله از او منتشر شده است. «تجربه دینی بشر»، «الهیات فلسفی»، «مبانی فلسفه مسیحیت»، «تبیین و نقد فلسفه اخلاق و عرفان»، «براهین اثبات خدا در فلسفه غرب»، «خدا از نگاه امام علی (علیهالسلام)» از جمله این آثار است. همچنین «اندیشه اسلامی در دو جلد» از کتابهای تازه منتشرشده این محقق است که با مشارکت آیتاللهالعظمی سبحانی نوشته شده است. دكترمحمدرضايي در نشست نقد و بررسی اندیشه جان هیک در پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، که چند سال پیش با حضور جان هیک برگزار شد، حاضر بود. حاصل گفتوگوی ما با وی درباره آرا و اندیشههای جان هیک، پیشروی شماست.
آرای محوری جان هیک، فیلسوف دین معاصر در حوزه فلسفه دین چه بود؟
جان هیک یکی از دینپژوهان و فیلسوفان دین معاصر بود که در سال 1922 در یکی از شهرهای انگلستان به دنیا آمد. او در ابتدا آموزشهای دینی را فراگرفت. نخست به نوعی رویکرد مطلقگرا در مسیحیت گرایش داشت؛ ولی بهتدریج، ذهنیت او دچار تغییر شد و نظریه پلورالیسم دینی را مطرح کرد.
او برای نظریه خود مبانی فلسفی در نظر گرفت و آن را سامان داد. امروزه جان هیک با نظریه پلورالیسم دینی شناخته میشود. او معتقد است که نظریه پلورالیسم دینی ریشه در دیدگاه فیلسوفان و متفکران گذشته دارد و هر دینی بهطور مجزا مدافع پلورالیسم دینی است. برای نمونه او مقالهای با عنوان «پلورالیسم دینی و اسلام» دارد که با استفاده از برخی آیات قرآن و برخی اشعار مولانا و اظهارات ابن عربی مدعی میشود که اسلام هم طرفدار پلورالیسم دینی است.
انگیزه جان هیک از طرح نظریه پلورالیسم دینی چه بوده است؟
جان هیک از طرح نظریه پلورالیسم دینی انگیزه خوبی داشته است؛ ولی تبیینی که ارائه میدهد و مبانی فلسفی که درباره آن مطرح میکند، با مشکلات زیادی مواجه است. او معتقد است که در جنگهایی که میان ملتها صورت گرفته، پای دین در میان بوده و هر کسی دین خود را حق میدانسته و تلاش میکرده است دیگری را حذف کند. همچنین، معتقد است هر کسی که به دنیا میآید، دین خاصی را میپذیرد. یعنی لزوما دین آبا و اجدادی خود را میپذیرد و در انتخاب دین هیچ نقشی ندارد. بر این اساس و به اعتقاد او، اگر خداوند بخواهد یک فرقه دینی را به بهشت ببرد و بقیه گروهها را گرفتار دوزخ کند، این موضوع با رحمت واسعه خداوند و با مهربانی و رحمانیت خداوند ناسازگار است. بنابراین، میگوید باید اینگونه بیندیشیم که همه ادیان حق و درست و اهل نجات هستند و در مقام تشبیه، ادیان مثل غذا هستند و هر کسی از یک نوع غذا خوشش میآید و کسی نمیتواند بگوید این غذا بهتر از غذای دیگری است. فرد میتواند بگوید این غذا از نظر تو بهتر است، ولی از نظر من غذای دیگری بهتر است؛ چراکه هر دو غذا انسان را سیر میکنند و حکم غذا را دارند. جان هیک به متدینان هر دین سفارش میکند که عقیده خودشان را به واقع نسبت ندهند. او معتقد است که یک واقعیت نهایی و مطلق در خارج هر دین وجود دارد و انسانها در ارتباط با این خدا هستند. خداوند بهگونهای بر انسانها ظاهر میشود و آنان او را بر اساس زمینههای فکری و ذهنی و فرهنگی خود تفسیر میکنند. از اینرو، معتقد است که اگر خداوند اینگونه تفسیر شود، مدعی نشوید که خداوند چنین است، بلکه بگویید که خدا «بهنظر ما» چنین است.
در نظر هیک، اگر هر کسی عقیده خود را به واقع نسبت دهد، مشکل پیش خواهد آمد. وظیفه اعتقادات دینی این است که انسان را از خودمحوری به خدامحوری برساند و این کاری است که همه ادیان انجام میدهند. بر این اساس، او معتقد است که «آموزههای دینی» جنبه ثانوی دارند و چندان مهم نیست که کسی مدعی شود خدا واحد است یا سه خدا وجود دارد. در واقع به اعتقاد وی، اصل این است که انسان از خودمحوری به خدامحوری برسد.
چه ایرادهایی را میتوان بر اندیشه پلورالیسم دینی از منظر هیک، وارد دانست؟
باید توجه کرد که این عقیده هم از جنبه فلسفی دارای مشکل است و هم از جنبه دینی. در ابتدا به بررسی ایرادهای وارد بهنظریه «هیک» از جنبه فلسفی میپردازم. او معتقد است که یک واقعیت غایی وجود دارد که انسانها با آن مواجه میشوند. حال این سؤال ایجاد میشود که چگونه انسانها به این نتیجه میرسند که یک واقعیت غایی وجود دارد. اگر همه انسانها میتوانند به این نتیجه برسند که یک واقعیت نهایی و غایی وجود دارد، بر اساس همان دلایل میتوانند به این نتیجه برسند که خداوند دارای صفات خاصی است؛ یعنی خداوند همه صفات متعارض را نمیتواند داشته باشد. خدا باید رحمان، رحیم، عالم، قادر و کاملا خیرخواه باشد؛ لذا انسانها بر اساس همان دلایل که اثبات میکنند واقعیتی نهایی وجود دارد، قادر خواهند بود اثبات کنند که خداوند دارای ویژگیهای خاصی است؛ اگر چنین باشد، خدای یک دین خاص اثبات میشود و نه خدای همه ادیان.
از لحاظ اعتقادات دینی نیز، عقیده جان هیک را متدینان نمیپذیرند. هر کسی دین خود را حق میداند. ما مسلمانان معتقد هستیم که دین ما، دین حق است. البته از یکسو معتقدیم که دین ما حق است و از سوی دیگر به رحمت واسعه خداوند اعتقاد داریم و معتقدیم رحمت خداوند بر همه چیز سیطره دارد و مردم، اگر حجت بر آنها تمام نشده باشد، خداوند آنها را به عذاب ابدی مبتلا نمیسازد و فقط کسانیکه از راه عناد و آگاهی راه خطا را بپیمایند، دچار عذاب میشوند. بر این اساس اکثر انسانها دچار استضعاف فکری هستند و مطابق آیه قرآن باید حجت بر آنها تمام شود. طبق آیه قرآن، اگر حجت بر آنها تمام شود و آنها از سر آگاهی نپذیرند، دچار مشکل خواهند شد. در نتیجه، ما هم معتقد به حقانیت دین اسلام هستیم و هم قائل به رحمت واسعه خداوند. باید توجه داشت که از این لحاظ نمیتوان پذیرفت که خدا هم میتواند یکی باشد و هم سه تا؛ هم مادی باشد و هم غیرمادی. خداوند در قرآن میفرماید اگر یهود و نصارا به آن چیزی ایمان بیاورند که شما ایمان آوردهاید، هدایت پیدا میکنند. همچنین بر اساس آیهای دیگر، از میان راههای مختلف یکی «احسن» است و همه احسن نیستند و صفت عالی متعلقش یکی است.
جان هیک معتقد است که اسلام مدافع پلورالیسم است؛ دیدگاه شما در اینخصوص چیست؟
بله! جان هیک معتقد است که اسلام مدافع پلورالیسم است. اگر به سیره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) مراجعه کنیم، مشاهده میکنیم که خداوند اهل کتاب را به اسلام دعوت میکند و میفرماید شما باید اسلام بیاورید؛ وگرنه گناهان دیگران نیز بر عهده شماست. همچنین، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در زمان خود با بتپرستی مبارزه کرد؛ ولی بر اساس دیدگاه هیک بتپرستی یک شیوه دینداری است که از حقانیت برخوردار است. همچنین، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) نامهای به سران کشورهای حبشه، روم و ایران و رهبران قبایل یهودی و مسیحی میفرستند. برای نمونه، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) به نجاشی، حاکم نصرانی حبشه، نامه مینویسد و او را به اطاعت از خدای واحد و بیشریک دعوت میکند و میخواهد که از او تبعیت کند و به آیین او ایمان بیاورد؛ چراکه او فرستاده خداوند است. لذا، مشاهده میکنیم که در این نامه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) آن حاکم نصرانی را به اسلام دعوت میکند. همچنین پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در نامهای به حاکم مسیحی قبطی مصر و پادشاه روم مینویسد که من تو را به اسلام دعوت میکنم و در صورت عدم پذیرش مسئول گناهان تمام مردم قبط و روم خواهید بود، لذا مشاهده میشود که این سیره پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با پلورالیسم سازگاری ندارد. ما در عین اعتقاد به حقانیت دین اسلام، معتقدیم که با اهل کتاب و پیروان ادیان دیگر بهخوبی و با مهربانی و اخلاقی رفتار کنیم و اینگونه نباشد که آنها را آزار دهیم. لذا اینکه برای از بین بردن بداخلاقی معتقد باشیم که همه ادیان حق هستند نادرست است؛ چراکه پذیرش حقانیت تمام ادیان هم از نظر عقلی و فلسفی دارای مشکل است و هم از جنبه اعتقادات دینی.
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) با اهل کتاب رفتار بسیار خوبی داشتند و میفرمودند: هر کسی به اهل کتاب آزاری برساند من دشمن او میشوم و روز قیامت از او انتقام خواهم گرفت. باید توجه کرد که یکی از علل پیشرفت اسلام تعامل خوب مسلمانان با اهل کتاب و پیروان ادیان دیگر بوده است. برای نمونه، مسیحیان اردن در زمان رسیدن سپاهیان اسلام به آنجا، نامهای مینویسند و در آن اذعان میکنند: «ای مسلمانان شما نزد ما از رومیان محبوبتر هستید. گرچه رومیان همکیش ما هستند، ولی شما نسبت به آنها به ما وفادارتر و نیکوکارتر و مهربانتر هستید. رومیان علاوهبر آنکه بر ما مسلط شدند، منازل و هستی ما را نیز غارت کردند.» مشاهده میکنیم که رفتار خوب مسلمانان بهگونهای بوده است که آنها جذب اسلام میشدند. جان هیک برای اینکه بخواهد از جنگ و ستیز بین اقوام و ملل جلوگیری کند، قائل به پلورالیسم شده است؛ ولی باید توجه کرد که میتوان قائل به حقانیت یک دین خاص بود و تعامل خوبی هم با پیروان ادیان دیگر داشت و قائل به رحمت واسعه خداوند نیز بود. این دو موضوع با یکدیگر سازگاری دارند. هیک در برابر انحصارگراهای مسیحی که معتقد هستند تنها راه نجات واقعی انسان مسیحیت است، میایستد و میگوید که اسلام نیز بر حق است و از این جهت، برای ما محترم است، هرچند تبیین او در پلورالیسم دینی تبیین درستی نیست.
مواجهه اندیشمندان و متفکران ایرانی با آرای هیک چگونه بوده است؟
متفکران ایرانی در مقالات گوناگون و متعدد آرای او را بررسی کرده است. اخیرا از بنده کتابی با عنوان «کلام جدید با رویکردی تطبیقی» منتشر شد که در آن کتاب این مباحث را بهطور مفصل بحث و بررسی کردهام. همچنین درباره نقد آرای جان هیک کتابهای دیگری نیز به زبان فارسی وجود دارد. در ایران آرای جان هیک با کتاب «فلسفه دین» معرفی شد. او در این کتاب بحث پلورالیسم دینی را بهعنوان یکی از مباحث فلسفه دین مطرح میکند. در واقع از حدود 20 سال پیش این مباحث مطرح شد.
بهنظر میرسد که جنبههای سیاسی و اخلاقی پلورالیسم دینی را بهتر از جنبههای فلسفی و دینی آن میتوان تبیین کرد.
بله! از جنبههای اخلاقی و اینکه انسانها باید برخورد خوبی با یکدیگر داشته باشد بهتر میتوان آن را تبیین کرد. هیک از همین جهت بهسمت ارائه پلورالیسم دینی کشیده شده است. البته انگیزههای هیک خوب است؛ مثلا اینکه ما باید با هم بهطور مسالمتآمیز زندگی کنیم و رحمت خداوند واسعه است. او معتقد است که اگر بگوییم یک دین حق است، رحمت واسعه خداوند را انکار کردهایم؛ اما باید توجه کرد که ما مسلمانان هم به رحمت واسعه خداوند اعتقاد داریم و هم به رفتار خوب با پیروان ادیان دیگر و همه انسانها. باید توجه داشت که پیامبران الهی هدایت انسان را از راه زور پیش نمیگیرند و اسلام نیز بر «لا اکراه فیالدین» تأکید کرده است. همچنین خدا در قرآن میفرماید: ما راه را نشان میدهیم. حال، شما میخواهید کفران بورزید یا شاکر باشید؛ لذا پیامبران، به تعبیر علی (علیهالسلام)، عقلها را به خردورزی برمیانگیزانند تا انسان خودش به نتیجه برسد. همچنین خدا به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میفرماید تو تذکر بده و تو تذکردهنده هستی و از اینکه مردم بر خلاف میل تو رفتار کردند، ناراحت مباش. بر این اساس مشاهده میکنیم که انگیزه «هیک» از طرح و ارائه پلورالیسم دینی خوب بوده، ولی تبیین او خوب نبوده است.
هیک چند سال پیش به ایران آمد و در جلسهای با حضور ایشان، شما هم حضور داشتید. چه مباحثی در آن جلسه مطرح شد؟
بله! چند سال پیش هیک به ایران آمد و در جلسهای که بنده نیز حضور داشتم مباحث خوبی با ایشان مطرح شد. در آن جلسه متفکران و اندیشمندان در فضایی خوب به بحث و گفتوگو پرداختند. بیشتر همین بحث پلورالیسم مطرح شد. ایشان مقالهای درباره پلورالیسم دینی و اسلام ارائه کرد که بنده آن را از انگلیسی به فارسی ترجمه کردم. همانگونه که اشاره شد، ایشان در این مقاله معتقد است که اسلام نیز معتقد به پلورالیسم دینی است. در آن جلسه او دیدگاههای خود را بهطور مختصر بیان کرد و اندیشمندان کشور ما نیز مباحث خود را ارائه دادند.
آبشخورها و بسترهایی که هیک بر اساس آن فلسفه دین را تعریف میکند، كدامند؟
جان هیک کتابی به نام فلسفه دین دارد. او در این کتاب تعریفی را درباره فلسفه دین ارائه داده که بنده نیز دیدگاهی در مقابل آن تعریف بیان کرده و تعریف ایشان از فلسفه دین را نقد و بررسی کردم. برای تعریف هیک از فلسفه دین، باید به زمینههای فکری و ذهنی و بسترهای فکری او رجوع کرد. او بر اساس فضایی که در غرب حاکم بوده، به ارائه تعریف از فلسفه دین پرداخته است. باید توجه کرد که دین مسیحیت با عقلانیت سازگار نیست. متفکران بزرگ مسیحی میگویند ایمان بیاورید تا بفهمید؛ چون اصول اساسی مسیحیت مثل تثلیث و گناه ذاتی انسان و عشاء ربانی، رازوار هستند و نمیتوان از طریق خرد و تعقل به آنها رسید. همچنین، غالب تفکرات مسیحی که بعد از رنسانس بر جهان غرب حاکم شد، بر این اصل استوار بود که دیدگاه دینی را بر اساس عقل نمیسنجید و آن را از حوزه معرفت عقلانی خارج ميکرد. برای نمونه، تجربهگرایی اساسا مباحث ماوراء طبیعت و متافیزیکی را در حوزه شناخت انسانی قرار نمیدهد. همچنین کانت در عقل نظری معتقد است که عقل نظری توانایی پرداختن به مسائل و مباحث دینی و ماوراء طبیعی را ندارد و انسان در این زمینه باید لاادری باشد. البته کانت چون انسان متدینی است، از طریق عقل عملی خدا را اثبات میکند.
برخی نیز مانند کییرکگور که فیلسوفی مسیحی است، معتقدند هرچه شما جاهلتر باشید متدینتر هستید. در چنین فضایی هیک آمده و بحث فلسفه دین را مطرح کرده است تا بر اساس آن، ما بهطور عقلیی درباره دین بیندیشیم. این پدیده مبارکی است که در غرب شکل گرفته است. بر اساس فضایی که بر غرب حاکم بوده آنها فلسفه دین را متمایز از الهیات میدانستهاند. همچنین فلسفه دین را از دین و آموزههای دینی جدا میدانند. در صورتی که از نظر اسلام، این مسائل پذیرفتنی نیست. دین اسلام، دین عقلانی است و میتوان آن را بهطور عقلانی سنجید. ما به اصول دین از طریق تعقل و خرد، ایمان میآوریم. قرآن نیز ما را به تعقل و خرد دعوت میکند و میفرماید از آنچه درباره آن علم ندارید، تبعیت نکنید. لذا، در اسلام ایمانی ارزشمند است که مبتنی بر معرفت باشد و اگر ایمانی اینگونه نباشد، ارزشی ندارد. بر این اساس دین اسلام با تفکر عقلانی عجین است. هیک در بستری که رشد کرده تفکر عقلانی را جدای از دین میداند و تلاش کرده بحث تفکر عقلانی و آموزههای دینی را مطرح کند. اگر هیک با اسلام آشنا بود و میدانست که دین اسلام عین عقلانیت است و به تعبیر علامه طباطبایی (رحمتاللهعلیه) تفکر عقلانی و تفکر دینی دو تعبیر از یک واقعیت هستند، فلسفه دین را بهگونهای دیگر تعریف میکرد